دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟؟؟

جز غم که هزار آفرین بر غم باد...

یک لحظه دلم خواست صدایت بکنم

گردش به حریم با صفایت بکنم

آشوب دلم به من چنین فرمان داد

در سجده بیفتم و دعایت بکنم...

***

می میرم اگر دلت پر ازغم شود

یا چشم تو میزبان شبنم شود

پاییز و بهار را به هم می دوزم

یک نخ اگر از پیرهنت کم شود...

به من گفت چون دوستم داری به من نیاز داری یا چون به من نیاز داری دوستم داری؟؟؟

گفتم چون تو رو دوست دارم بی نیاز ترینم...

در لحظه های با تو بودن لحظه های بی تو بودن رو نفرین میکنم و در لحظه های بی تو بودن لحظه های با تو بودن رو آرزو میکنم...

...و من پنداشتم او مرا خواهد برد.به همان کوچه رنگین شده از تابستان.به همان خانه بی رنگ و ریا... و همان لحظه که بی تاب شوم او مرا خواهد برد.به همان سادگی رفتن باد او مرا برد ولی برد ز  یاد...

***

تو گران مایه ترین تصویری.من اگر قاب تو باشم کافیست...

*****

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنشه چشماتو ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نیست رو به خاطر بیار. اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوزم دوستش داری...

خیلی تلخه که ببینی یه آهو اسیر پنجه های یه شیر شده. ولی تلخ تر از اون اینه که ببینی یه شیر اسیر چشمای یه آهو شده...

اگر سنگم زنی سنگت ببوسم/ اگر زهرم دهی زهرت بنوشم/ اگر غسلم دهی با آب کافور/ کفن پاره کنم رویت ببوسم...

اگر شبی از شبهای زمستانی مسافری به امید گرمای نگاهت به تو پناه آورد تنهایش نگذار. شاید در گرمترین روزهای تابستان به خنکی لبخندش محتاج شوی...

* آن کس را که دوست داری آزاد بگذار... اگر متعلق به تو باشد به پیش تو بازمیگردد وگرنه از اول هم برای تو نبوده است...

* دل بستن مثل یک قصه است. با یکی بود شروع میشه با یکی نبود تموم میشه...

* عاشقی جرم قشنگیست. به انکارش مکوش...

* شاید کسی را که باتو خندیده فراموش کنی ولی کسی را که با تو اشک ریخته هرگز...

* بد ترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید...

* عمیق ترین درد زندگی مردن نیست.بلکه داشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی...

تو یه روز سرد برفی/ با دلم مثل پرنده

لب حوض کنار چشمه/ هرچی گشتم جای گرمی بهتر از قلبت ندیدم

میشه دوستم داشته باشی؟

آخه بیرون خیلی سرده...

*****

برای شکستن من یه اخم کافیه...نیازی به فریاد نیست

واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه...نیازی به قهر نیست

برای مردنم حرف رفتنت کافیه...نیازی به انجامش نیست

***

ای عشق کمک کن که به سامان برسیم

چون مزرعه ای تشنه به باران برسیم

یا من برسم به یار یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم...

تو برو پیچک من...

فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن

روی پیشانی من چیزی نیست

غیر یک قصه پر از بی کسی و تنهایی

***

میخوای بری؟ باشه برو

زندگیم نذر چشات...

عشق را به کسانی بدهید که لایق آن هستند نه تشنه ی آن...

زیرا تشنه روزی سیراب میشود

خدایا...التماست میکنم

او را که در تنهاترین تنهاییم تنهای تنهایم گذاشت

در تنها ترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار

***

کاش میشد اشک را تهدید کرد

مدت لبخند را تمدید کرد

کاش میشد درمیان لحظه ها

لحظه ی دیدار را نزدیک کرد...

احساس خوبیه وقتی یه نفر دل تنگت میشه...

احساس بهتر اینه که وقتی یه نفر عاشقت میشه...

ولی بهترین احساس اینه که بدونی یه نفر هیچ وقت فراموشت نمیکنه

***

هیچکس تنهاییم را حس نکرد

وسعت ویرانیم را حس نکرد

آنکه سامان غزل هایم از اوست

بی سر و سامانیم را حس نکرد...